عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/Farhang_Art

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب


#دلخوشی


دور از چشم دیگران

آرام آرام

زیر پوست تنم

تو را

در پژواک های قلبم پنهات می‌کنم!


هرشب

/کنار حواس گوش هایم/

 شعر هایت رامی خوانی

شاید 

شبیه دزدی خوشبخت

تمام شب 

به غنیمتی که از این دنیا دارم می اندیشم...


#حجت_فرهنگدوست 

#خرداد۹۶ 

@HojjatFarhang

  • موافقین ۰ مخالفین ۱
  • ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۱۱

#تو_از_منی


چون تکرار آوای آونگ لحظه ها

گذشت بر من

/من بی تو/

عصری دیگر...


گذشت

بر پشت خمیده شعرهایم

یکی دیگر از روزهای عمر

روزی که می توانست با تو 

/در جوار آفتاب/

باشد!

  • موافقین ۰ مخالفین ۱
  • ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۰۸

#برای_صلح
#برای_ستارههای_پرپر_شده_کابل
#افغانستان


نام تو چیست؟

از تپش سوزان عشق

از تکرار یک واژه پرسیدم:

دوستی!


خسته از نفیر نفرت

کنار صلح شب کابل

هنوز بوی خون تازه است اما...


 شبیست رویایی

و من از عشق تو مدهوشم

رویا از تو

من در پایین دست خیالت

با یادت هماغوشم...

  • موافقین ۰ مخالفین ۱
  • ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۰۴

#ماندگار

آمده بودم
بی خبر
آزاد
آمده بود بگذرم .....

آمدی
آرام آرم از کناره های زندگی
چون ماهی خواب هایم شدی
چون سقوط کرده تو شدم
چون بی خویشتنم کردی
کجا می رود دیگر این تن رها شده در آغوش رهگذر تنت؟
  • موافقین ۰ مخالفین ۱
  • ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۴۲

#برای_تو

از تو گریزم نیست
تو را از من چه فرار؟

عشق
چه بهتان باشد
یا رسالت
بیگناهم!
ای ظلم شیرین
مرا تو با فرازهای نگاهت آشنا کردی!

  • موافقین ۰ مخالفین ۱
  • ۲۲ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۰۵

#مسافردلتنگ

به سوی بوشهر
هواپیما
یال های آسمان را می شکافت
یادت هست می گفتم:
«چشم سیاه داری قربانت شوم من؟»


زیر پایم
تن صبور کویر طبس
در آغوش رگه هایی از نمک می درخشید:
کویر در شعر های من همیشه نفس می کشد!
«خانه کجا داری مهمانت شوم من؟»

تا تکامل مرگ غروب
شب پر ستاره کویر فرصت حضور نمی یافت
در شرق دور
«زهره» خودش را به آغوش شب می کشید
حوالی آسمان یزد
آسمان پر از دانه های  نور شد
از خودم پرسیدم:
دلتنگی نام کدام مشربه حیات است در آسمان؟

  • موافقین ۰ مخالفین ۱
  • ۱۴ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۰۲

معصومکم،

قدر تو را فقط من می دانم وبس

پونه های نگاهت

در جوی به جوی شعرهایم 

نرگس گسیوانت

لا به لای سطور تنم

معصومه

ببین 

آمده بودم تا نیایی

نیامده ام که بروی...

#برای_معصومه 

#انتظار


معصومه ام

امروز جمعه است

معصومه جان،

جمعه های حواس من بیشتر به آسمانست

من و تمامی سرزمین های تشنه آرامش

ما هم منتظر تو هستیم که بیایی...


معصومه ام،

میخواهم برایت تازه شعری بخوانم

غزلی تازه و بس عاشقانه

معصومه،

سخت است دیگران را دیدن و تو نباشی!

چه کنم تو بیایی؟

#برای_معصومه


معصومه ام،

در این خشک سال پر از ابرهای بی باران

مرا چه غم؟

معصومه،

انگار همه جا سبز است

در این سرمای دی

مرا با فکر تو بهاران است

معصومه

«چشم هایت ترنم باران است»

هاجرم
اگر روزی چنگیز
 از  پشت دروازه نیشابور
سربازانش را فراخواند
روزی اگر
یراق عشق بستند اسب های فیروزه ای  چشمانت
من هم بر خواهم گشت!
من به تاریخ های قدیمی در عشق سخت معتقدم!