عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/Farhang_Art

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۳ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

جاده چه بی انتها،

می وزید و می گذشت باد 

بر تارک سست و نرم خاک 

شب «قاین» به سویی

به سوی دیگر من

در شبی که بود بس تاریک

صخره های برهنه

گویی در خاک روزگاران یک قرن گرفته بودند پناه

ما،

یک کاراون بزرگ بودیم از توابع بخش مرکزی عشق

پای در راه پاییز

رو به سوی خاک های سرخ «افین»

شنیده بودم،

در این پاییز زیبا،

باغ ها گرفته اند رنگ سرخ بوسه ها

رنگ دلتنگی و آواز 

مست تر از همیشه با خود می سرودم:

شب مستی را باید رقصید تا شب دیگر

شب دلتنگی را باید نوشید تا به سحرگاه دیگر 

 

امشب،

هزاران ستاره نقره ای 

افتاده در خاک های خیس «افین» 

هزاران فانوس 

/چون چشمان بیدار من 

به دنبال صبحی زود،

باد،

در جستجوی سر نخی از آرامش 

می دود میان دستان باغ های زرشک 

دل تنگ مرا کجا می برد این شب خدایا؟

من کجای این آواز زندگی ام؟

این شاخه های سنگین درختان زرشک،

چرا مرا کرده اند مست مست؟

آری 

شب مستی را باید رقصید تا شب دیگر

شب دلتنگی را باید نوشید تا به سحرگاه دیگر!

 

نسیمی سرد 

می وزد از سوی درواز های قلعه خوابیده در شب

همه در خوابند

و من همچنان هوشیار، اما 

نمی دانم،

چرا دلتنگم من اینگونه؟

باید تکانی بدهم به هوس چشمان گرفتارم

باید به سمت کوه های اطراف عاشقی بروم

باید بدوم به سوی صبح!

اینجا،

هنوز زرشک های سرخ شده در دستان باغ را نچیده اند

اینجا،

هنوز بیداری را به وقت سحر باید چید!

چرا،

چرا باید در وقت شکفتن لبان زرشک ها

/درست به وقت صبح

خورشیدی از عشق را بغل نکنم؟

 

#حجت_فرهنگدوست 

#افین 

#قاین 

#مهرماه۱۴۰۲ 

جاده ها سرد،

شب ها سیاه تر

قد آفتاب کوتاه

برگ ها لرزان در پیراهن باد 

قصه باغ ها رو به زردی 

اگرچه پاییز آمده

من اما همچنان حس بهاران دارم بر تنم!

انگار تمام شکوفه های عشق روییده از کف دستانم!

پاییز آمده ،

اما تصور می کنم

با تو،

من هنوز قسمتی از شعر بهارانم...

 

 

بر خاک های خفته زیر پای کوه «دُرفَک»

بیکران رودی می خروشد از عشق

بر دامنه های همیشه سبز کوه،

دهها روستا آرامیده اند به عشق و پاکی:

گیلان جان است و یک دنیا زندگی!

 

 

 

اینجا، من نشسته ام بر سر هجوم خاطراتم:

شبی سرد

فشرده بودند برف و باد دست‌هایشان را بر گرمی گلویم 

«درفک» در هجومی ترین حالت عاشقی باز هم می خواند مرا

نمی دانستم دل به کوه بزنم یا به دریا؟

همیشه عشق کوه است که حرف اول صعود است!