عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/Farhang_Art

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

#تو_را_من_چه_دوست_دارم

تو را دوست دارم!
تو را من چه دوست دارم
تو که بوی عطر نعناهای تازه نیشابور می دهد
این حریر گیسوان سیاه و سپید زندگیت
چه خوب می شناسم من آواز کبوتران بی قرار دامنت را
وقتی فوج به فوج
می‌آورند خبر باران بهاران را به کوهها...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۰۷:۰۵

#سوغاتی


شنیده ام دلتنگی؟

اگرچه هنوز اوایل پاییز است،

اما 

ببین برایت کمی بهار آورده ام...


#حجت_فرهنگدوست

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۰۶:۱۸

#نامه_ای_برای_تو


عزیزکم، سلام!

در دیار شما هوای عشق چگونه است؟

در شهر ما که شنیدن هر ترنمی را حرام کرده اند!

و دیدنت مگر در خواب روا باشد..


خوب من، 

 از تشنگی خفته در تن کوههای اینجا می نویسم برایت

و عطشی از دیدار

که در جان من نیز می دود هر دم و بازدم

اینجا، هر صبح 

پرندگانی می شناسم که روی داغی سیم ها

آواز باران می خوانند

بگو که می شناسی هنوز «فهم نگاه عشق» را

راستش را بگو

«نکند تو فراموش کرده ای ما را!»


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۵۴

از سمت جمعه می آیم
و شنبه چه خلوت است صحنش بی تو
آدم چه پاک می شود
وقتی از در پشتی حیاط عمر
کسی می بردش به سوی پشت بام های کودکی




بوی نان می آمد
زنی
چشمهایش را در تنور شعر می کرد
کنار آفتاب 
دختری گلیمی از سادگی هایش را پهن کرد بود
و تمام حواسش به کبوتری بود که در پشت بام
به باد می‌نوشت نامه:
«دیر هنگامیست که ندارم از تو خبری!»


نامه ها را چه کسی می رساند؟
چند شعر تازه در رگ ها من حواسشان به توست!
و‌ باز هم شعر است که می شوید گناه دوری من از تو را
بین من و تو 
چند شبستان بیش راه نیست
زانوانت را من بافته ام در محضر خورشید
و این حس زیبا، 
گلیمی است که با زمان بافته می شود...


مثل ظهور هر شنبه،
خیلی ساده
تو نیز از همان حیاط خلوت پشتی بیا
گلیم رفاقت ها هنوز پهن
و حواس من، حیاط خلوتی تنها...


راههای کوچ به کودکی تو را در آوازند
روزی 
تمام می شود زمین انتظار
و قاصدکهای شهرت
نامه های مرا به تو خواهند رساند... 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۰ شهریور ۹۵ ، ۰۷:۲۲
همیشه 
برای سکوت شعر می گفتم
این بار اما،
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۳۸
#کولی_عاشق
عزیزم!
به کولی های پارک کوهسنگی برسان سلام ما را
و‌بگو:
کار ما از فال گذشت...

امشب
/من و جناب حافظ/
از خیر شاعری گذشتیم
اما
دستت را بده تا فالت را با لبانم بگیرم!

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۵۷

#باور


بیایید باور کنیم

دستها هم دل دارند

آغوش ها حرف می زنند

نگاه ها شعر....


ببین

شده گاهی دلتنگ شوی؟

.

#حجت_فرهنگدوست 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۵۳

#او_اگر_بود


او اگر بود همین حالا
 از آخرین بوسه ما،
باید بیست و اندی سال می گذشت
«باورت می شود که نیستی؟»


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۰۳:۳۵

#حروف_نام_تو
چه شگرف
این سی دو حرف !
چه آشنا
این سی دو نشانه !
من اگر بر چشمانت مشق می نگارم 
من اگر در لمس حواس خوابهایت،
 کتابت می کنم اسم تو را
تو اما
به کسی نگو  این حروف «دوستت دارم» 
از میان لمس دستان من و تو
چنین مست و شیدا جان می گیرد!
از سفر نام زیبای تو 
/همین الان دلتنگی/
 باز هم به الفبای با تو بودن رسیدم!
چه باید کرد؟
و این سی دو حرف پارسی
به چکار من می آیند اگر نسرایند تو را؟
 از این اقیانوس مواج الفبا
به وسعت حروف «نام» تو می اندیشم
مابقی حروف را 
/هرشب/
بر ساحل لبت، شعر 
به زودی تمام دریاها را پر از حروف نامت خواهم کرد...


برگرفته شده از sunland.blog.ir
#حجت_فرهنگدوست 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۲۸


 مهم نیست که امروز چندشنبه است!

من فقط این را می دانم:

تو را در یکی از روزهای تابستانی جوانی ام بوسیده ام!

و تب ‌‌‌‌آن روز طولانی هنوز ادامه دارد...


من سالهاست،

صاحب بلند ترین روز دنیا توام!



#حجت_فرهنگدوست

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۴ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۰۶