عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/Farhang_Art

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

دیر زمانی که هوس قدم زدن در برف را دارم،هوس بغل کردن یک مشت از آن برفهای های سفید خواب رفته در بینالود،همان ها که پر کرده اند افق تا افق دامنه های کوهها را ،

دیشب خواب می دیدم که تو هم هستی ، با همان روسری قشنگنت ، با همان نگاه پر از تردیدت ، با خودم گفتم : مگر نسیم هم در برف راه می رود ؟ مگر بید هم می تواند قدم بگذارد در خواب برفی یک شاعر آوره ؟

صحبت از برف بود،در این سالهای کم برفی و بی رونق تعطیلی ، باید بسنده کرد به دیدن برف در خواب وصحبتش در بیداری...

یادت هست که سالهای نه چندان پیش آنقدر برف می آمد که چند روزی همه جا تعطیل می شد؟ مدتهای زیادی مجسمه فردوسی با آن عظمتش و شاهنامه بزرگی که در دستانش، پر از برف بود و من دلواپس که سرما نخورد این پیر پارسی ...

میگویند همه چیز در حال گرم شدن است ، زمین ، هوا و ... پس اگر اینطوریست پس چرا یخ آدمها هنوز باز نشده ؟ چرا دنیای ارتباطات لحظه به لحظه ، دنیای بر خط و آن لاین ، خالی از خنده های گرم و دلنشین شده ؟ چرا بوسه های گرم و آبدار مادرانه کم رنگ تر و بی رنگ شده ؟

میگویند همه "چیز" در حال گرم شدن است، درست است، باور کنید،مثلا مخ نویسندگان و شاعران را ببینید: زمانی "علی کنکوری" فریاد اعتراض بود و حالا ترانه "چیزم" و البته باید گوش کرد به "ترامادل گونه ها نامجو و نجفی" و دعوا سر اینکه "تقی" چیست و کدامست ...نمی دانم شاید این ترانه زیبای "لیلای من " نامجو در دوران برف و سردی و یخ بندان بوده و اکنون همه "چیز" در حال "چیز: شدن است، که در اینجا "منظور از "چیز" همان گرم شدن زمین است و نه "چیز" دیگری.......

صحبت برف بود؛صحبت برکت و خنده و برف بازی و لاستیک و سر خوردن از کوهای طرقبه و نغندر و زشک و ابرده و شاندیز.. من نمی دانم چرا باید هوا هر روز گرمتر و گرمتر شود ؟ گناه ما چیست که این کشور دوست و برادر فقط و فقط تولید میکند، کارخانه هایش اجناس بنجل و سیاستش دروغ و نیرنگ! و ما باید هم اجناس درجه سه و .... مصرف کنیم و هم در جرم آلودگی جو زمین و هم با آنها رفیق باشیم...

باز هم بگذریم که ما همیشه در روابط دوستانه با  کشور های کافر و کمونیستی شهره آفاق هستیم ، چین ، کره شمالی ، روسیه ....در بین این چشم تنگ های کره شمالی از همه معرکه ترند : رهبرشان مرده ولی زنده است و وصل شده به خورشید ، و هر روز به زمین جان می دهد! و باز هم معرکه تر اینکه کسی حق خواب دیدن ندارد! و برای خروج از شهر و روستایت باید برگه عبور بگیری و جلوی دوربین های جهانی  باید سخت برای فوت رهبرت گریه کنی و گرنه حتی اگر شوهر عمه رهبر بزرگ هم باشی توفیری ندارد و اعدام می شوی! حتی به جرم دیدن سریال های کره جنوبی ، اعدام حق توست، به نام میهن و به نام خیانت :

از حق نگذریم ، خودمان هم کم از این خرافات نداریم...،


از ما که گذشت

ولی دلم می سوزد برای پرندگان قطب جنوب

برای خرس های آواره قطب

برای یخ هایی که در حال گریه و زاری کردنند

برای نابودی زمین یک چیز کم بود و که شکر خدا داریم : تمدن و مدرنیته...

کم مسلمانان همدیگر را با بمب منفجر میکنند

کم کودکان سوری از سوی هر دو طرف کشته می شوند

دختران به جرم تحصیل در افریقا به گروگان گرفته می شوند

و زنان عربستانی حق رانندگی ندارند

و در کشور ما

در شهر ما با مبلغی ناچیز می توان همه "چیز" تهیه کرد ، خورد ، کشید و بماند مابقی امور زیر پرده عصمت و ناموس...

آنگاه

زمین را هم با تولید گازهای گلخانه ای به گند می کشیم و افتخار مان اینست که آدمیم و هر روز در پی هوس های مان فقط مصرف می کنیم...

هوس برف دارم

هوس بغل کردن یک مشت از برف های بینالود

اما

قدم ها را باید بر زمین تفتیده گذاشت

زمستان است

سوز سرما میکشد آدم را

اما

برفها را در خواب باید دید....