#سوغاتی
شنیده ام دلتنگی؟
اگرچه هنوز اوایل پاییز است،
اما
ببین برایت کمی بهار آورده ام...
#حجت_فرهنگدوست
- ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۰۶:۱۸
#سوغاتی
شنیده ام دلتنگی؟
اگرچه هنوز اوایل پاییز است،
اما
ببین برایت کمی بهار آورده ام...
#حجت_فرهنگدوست
#نامه_ای_برای_تو
عزیزکم، سلام!
در دیار شما هوای عشق چگونه است؟
در شهر ما که شنیدن هر ترنمی را حرام کرده اند!
و دیدنت مگر در خواب روا باشد..
خوب من،
از تشنگی خفته در تن کوههای اینجا می نویسم برایت
و عطشی از دیدار
که در جان من نیز می دود هر دم و بازدم
اینجا، هر صبح
پرندگانی می شناسم که روی داغی سیم ها
آواز باران می خوانند
بگو که می شناسی هنوز «فهم نگاه عشق» را
راستش را بگو
«نکند تو فراموش کرده ای ما را!»
#باور
بیایید باور کنیم
دستها هم دل دارند
آغوش ها حرف می زنند
نگاه ها شعر....
ببین
شده گاهی دلتنگ شوی؟
.
#حجت_فرهنگدوست
#حروف_نام_تو
چه شگرف
این سی دو حرف !
چه آشنا
این سی دو نشانه !
من اگر بر چشمانت مشق می نگارم
من اگر در لمس حواس خوابهایت،
کتابت می کنم اسم تو را
تو اما
به کسی نگو این حروف «دوستت دارم»
از میان لمس دستان من و تو
چنین مست و شیدا جان می گیرد!
از سفر نام زیبای تو
/همین الان دلتنگی/
باز هم به الفبای با تو بودن رسیدم!
چه باید کرد؟
و این سی دو حرف پارسی
به چکار من می آیند اگر نسرایند تو را؟
از این اقیانوس مواج الفبا
به وسعت حروف «نام» تو می اندیشم
مابقی حروف را
/هرشب/
بر ساحل لبت، شعر
به زودی تمام دریاها را پر از حروف نامت خواهم کرد...
برگرفته شده از sunland.blog.ir
#حجت_فرهنگدوست
مهم نیست که امروز چندشنبه است!
من فقط این را می دانم:
تو را در یکی از روزهای تابستانی جوانی ام بوسیده ام!
و تب آن روز طولانی هنوز ادامه دارد...
من سالهاست،
صاحب بلند ترین روز دنیا توام!
#حجت_فرهنگدوست