عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/Farhang_Art

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

#تا_بیکرانی_دوستت_دارم


دستهایمان در جیب،

سرگردان حرف مردم

از ابهت «مباداها» ترسیدیم!

ترس!

ترس!

ترس از عشق و‌ بوسه

ترس لانه ی بدی ها بود!

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۳۳

چون آب و آفتاب

نخواهد ماند از من و تو

نه ماه

نه ابر

نه دریایی...


به یادگار هزاران صدف آمده به ساحل چشمانم

بهانه شب گریه های هزاران شعر 

یاد بود سبزه های بازمانده از لذت ستایش تو

می خواهم، شبی تو را پیدا کنم

کنار ساحلی آرام،

شبی که

نه ماه

نه ابر

نه دریایی باشد

شاید، تنها سایه ای بفشارد مرا بر کناره مهتابی دریا

آمدی

زخمی داس های هوس

می ریخت، 

از مریمی های مقدس تنت 

تکه تکه هوس های نامشروع شب

هزاران ستاره ی دریایی

میگسار دکمه های بی شرم پیراهنت

لعنتی!

بوی دریای های شمال

آوای رخوت خواب های عمیق می دهی!


در این شهر شلوغ 

-میان هزاران سرباز مسلح پاییز-

کجا خلوتی پیدا کنم برای نوازش برهنگی های تنت؟


کانال اشعار من درتلگرام:

@Hojjat_Farhang



چه بود نام گداخته ی آن فصل؟

وقتی در گوشه ای از ارغوانی باغ

به قناعت سکوت

به دستهایم گفتی

تو را دوست دارم

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۴۵

تو از قبیله صبحی

از خویشاوندان شعر های زود رس سیستان

گام های دل انگیزی دارد 

دکمه های صبور پیراهنت

تو‌ را که دیدم، انگار تن دریا را دیدم

چه بساط دل انگیزی دارد شعرهایم

وقتی هزار پرنده دریایی 

در نخلستان های دستان تو‌ بخواب رفته 

تو‌ از قبیله صبحی

از سرزمین های چسبیده به گلوی دریا

پیراهن رنگارنگ تو

ساتنی از شعرهای تفتان 

تو را که می بینم

انگار که چکاوکی را، 

رو به دریا به بند کشیده اند


ای گرمتر از تلاوت معصومانه خورشید

دختر صدوبیست روز، روزهای داغ

مرا به خیمه بادهای موسمی 

به تیغ شن های شعر اندود

به بساط دل انگیز بازارهای ماهی

مرا به خودِ خودت دعوت کن


 از تو دلگرم می شوم به حنجره های شعر زندگی

در ابتدای همین صبح

از زیر گیسوانت 

بیرون بکش خورشید را

من خویشاوندی از دردهای توام

به زمزمه ی لحظه های خوب تو آمده ام

تو را به کم آبی گرفته اند

از تشنگی تو

هزار کوه برفی در خواب سیستان گریستند

بساط اندوه را جمع کن

تو‌ از قبیله صبحی

از سرزمین های چسبیده به گلوی دریا


ح.فرهنگ

شهریور۹۴





  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۰۳

می دانم

گله ای نیست از تو

این عادت شهریور است

همانطور که با یک دست 

می فشارد گلوی داغ مرداد را 

با نگاهش اما، 

چشمان پاییزی مهر را عاشق می کند

او نیز مانند تو 

مامورست و معذور...


زندگی 

هوسی در هوسی بیش نیست.

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۲۵


چگونه می زند نبض سیاهی  نگاهت؟

اجتماع تمام شب مدادهای دنیا

شاید ترسیم یک شب مشکی چشمان تو


چگونه می درخشی؟

ماه

چهارده شب نخوابیده بر هلالش


حسادت همیشه ارغوانی نیست.


ح.فرهنگ

یازدهم شهریور ۹۴

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۰۲

شیار های بسیاری،

در روح من دیده می شود

معدنی گم شده

با ظهور رگه هایی از حسادت های عمیقم

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۳۸

با قبلی مملو از عشق

و سری پر از امید های زیبا

به احساس دستانم هجوم می آورم

بگذار منهم در نوازش رویاهایت 

با دستانم شریک باشم...

  • موافقین ۲ مخالفین ۱
  • ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۵۹

تازیانه قطار

سوت ایستگاه

وحشت ریل

گام های آغاز سفر،

هجرت،

زندگی، ترنی که دیگر نخواهد آمد

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۱