عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/Farhang_Art

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

نامه ای برای تو

يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۵۴ ب.ظ

#نامه_ای_برای_تو


عزیزکم، سلام!

در دیار شما هوای عشق چگونه است؟

در شهر ما که شنیدن هر ترنمی را حرام کرده اند!

و دیدنت مگر در خواب روا باشد..


خوب من، 

 از تشنگی خفته در تن کوههای اینجا می نویسم برایت

و عطشی از دیدار

که در جان من نیز می دود هر دم و بازدم

اینجا، هر صبح 

پرندگانی می شناسم که روی داغی سیم ها

آواز باران می خوانند

بگو که می شناسی هنوز «فهم نگاه عشق» را

راستش را بگو

«نکند تو فراموش کرده ای ما را!»


ای زیبا تر از هر زیبایی،

تابستان این شهر چه دلگیر می نماید 

هنوز نیامده پاییز و من

ریختم به پای درخت ها انبوه برگ های زرد و نزار را

چگونه باید بگویمت؟

اینجا و هر جا 

اصولا همه چیز با تو می آغازد 

«و تو یادت نیست که گفتی بودی می آیی؟»


دختر وفور بخشش

بگذار بگویم برایت از شهرم 

در آبادی های شهریور

مانده هنوز کمی از پیراهن تابستان، 

اما چه امیدواریم ما

هر بانگ سحر

چه منتظر نجوای تو با آسمانیم!

مغرور، زیبا، چی دلنشین

اما چه مهربانی!

مهربان با ما و خدایت

تو لطیفی مثل دشتهای پر از ابر

مثل آب رودی که تا کمر بوته های نعنا رسیده

شکی نیست 

باران همان صدای توست!

باران همان نگاه توست!

بارانم، لمس نمی کنی پشت بام عطش های مرا؟

«مگر نمی دانی ابری آمده که ببارد از گلهای دامنت»


عزیزم

در گوشه ای از این شهر

کافه کوچکی پیدا کرده ام

و می نویسم برایت 

در شهر شما هوا چگونه است؟

اینجا که هوا دل شهر بس دلتنگ توست

و من می نویسم برایت نامه ای

چه سخت شده کار!

سیاهی کلمات می گریزند از سپید های کاغذهایم 

موج می زند در کلمات من عطش دیدار

چرا اما 

واژه ها میلی به سرودن هیچ واژه ای جز «دیدار» ندارند؟

و این حروف الفبا، 

بی تو چه میل به عصیان دارند!

ای بافنده من به شبهایت

«عشق، نام گلیمی بود که تو برای نگاه آسمان پهن کردی...»


عزیزم،

دستهایت را باز کن

زیر پوست نگاهت مرا جا بده

تمام آنچه گفتم را باور کن

و بدان که کسی اینجا همیشه دلتنگ دیدار توست

روزی بیا که شلوغ باشد حواس مردمان

تا بتوانم در گوشه ای پنهان بغل کنیم دستهایمان را

شاید بوسه ای از آخرین رج تنت مرا آرام کند

عزیزم، خودت گفتی می‌آیی!

بیا که

«این شهر بی تو نام دیگرش سکوت است»

#حجت_فرهنگدوست