چه زود می گذرد فصل کوتاه عاشقی! ترسم همه اینست شکوفا شوند همه گل ها اردیبهشت قلبم سبز نشود از این باران های بهاری!
چه شب ها، چه روزهای پریشانی دارد اردیبهشت!
دوست دارم تبری بردارم کناره ی هر گوشه آسمان را بشکافم از میان قلب خاکستری ابرها کمی باران قسمتی از رنگین کمان سهم کمی از آسمان را بردارم دوست دارم نوازش کنم کسی را زیر برهنگی نور ماه اردیبهشت!
همه تلاشم بیهودگی فرار از تو بود! تو که تکرار کنان می کشی در من نفس من در کدامین لحظه در کدامین شعر توانسته ام رهایی از تو را ؟
ابعاد شعر من به پهنای نگاه توست شعری که خواهد رسید در چشمان تو به ابدیت شعری که کودکی خواهد شد و در آغوش تو آرام خواهد گرفت روزی! و من ایمان دارم به پیامبری دل های ساده!
خیابان در خیل شکوه باران چه پرنده ها که پر می زدند عشق را در آسمان باران که می آید می شوم دلتنگ دلتنگ بوی خاک دشت دیدن تولد رنگین کمان و قدم زدن با تو در خیابان
باران آمده تا بشوید دستها را! باران آمده تا بشوید غم ها را!
در نسیم وزیدن گرفت دوباره نامش در جویبارها، عکسی از او دوباره نمایان با آن آواز های مستی روی از عشقِ سرخ دل از سبزهِ سبز ای بهارکم عشق را از که گرفتی جان؟
مرگ سیاهی را پایان دادی زمستان را بی اعتبار جویبار ها را دو باره جان نام تو را باد هرکجا می برد تا دورهای دور عشق و مستی ام فزود از او ای بهارکم عشق را از که گرفتی جان؟
دلم گرفته بود از سیاهی های دلتنگی بر بالای صخره ها /در آن دورهای دور ابر بود از پس خورشید باران می زد بر گونه هایم حال خوشی داشتم نه پایم بسته بود در غم روزگار نه دست در کمندی بجز گیسویت همه جا نام تو در باد بود!
پیچک وار پیچید به سطور شعرهایم خندید به پوچی غم ها و خواند، از بی نهایتی خورشید از ماهتابی ماه از چیدن ستارها در شب های کویر! و خواند از آرامش عاشقانه دو کبوتر زیر برهنگی نور ماه...
و صدایی پیچید! به یکباره فرو ریخت دلم! و صدا چه سخت است ترسیم چیزی که نیست قابل توصیف! آن صدا، گرم و صمیمی مثل نوازش اولین انوار یک طلوع از میان ابرهای خستگی! و آن صدا، مثل یک نت کوتاه عاشقانه بود! صدای آرام عشق...