عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/Farhang_Art

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

رهاتر از رها

چه بی پروا،
می وزید همچنان باد
وقتی سرسبزی قله را دستان تو لمس کرد
کشف شقایق و لاله ها
صدای چشمه آبی 
که چون ترانه ایی کوتاه 
به پایین دست بوته ها صدای عشق را می رساند!

 


چون آتشی در سینه
چون حسی در قلبم، عاشقانه عاشقانه
بگذار بگویمت،
اولین بار نبوده
آخرین بار هم نخواهد بود
هزار بار دیگر هم اگر بگذرد
وقتی یادت می تپد در تپش های بهاری دشت،
من طعم باران و غرش  ابر ها را تکراری نمی دانم!

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۰۰

#مرادریاب

رفتی،
اما انگار دریا همچنان رو به روی من است!
با همان موج هایی که دوست داشتی!
با ماهی
که می درخشد میان سیاهی آسمان
آنقدر نزدیک است خیالت به خیالم
مثل ستاره های چسبیده به افق
و انگار،
هر لحظه خواهد افتاد
چون فانوسی میان قایق ماهیگیران!

 

 

اینجا
کنار ساحل،
می رقصند امواج بر روی ساحل
و نسیم‌ هایی که هشدار می دهند مرا:
کنار ساحل،
به صدای دریا گوش بده، تنها به صدا!

آدم ها،
/همه این آشناها که می شناسیم
می روند،
و می روند چون موج ها،
زندگی کوتاه است!
و با هجرت ها،
زندگی کوچک و کوچکتر می شود.

 

 

 

روزی،
سراغ مرا از چلچله ها خواهی گرفت
یا
از میان فوج کبوترانی که می چرخند و می چرخند
روزی،
سراغ مرا از شعرهایم بگیر!
شعرهایی که برای آمدنت
چه شادمانه سرودم!

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۱۹

بهار
نام دیگر توست!
زنی که دامن بلندی دارد از هزاران بوسه ی بهاری
و دستانش از جنس درختان سپید توت!
چگونه به عشق من می خندی؟
تو عاشق نبودی که ببینی چگونه
میان یاس های زرد
به سخره می گیرد قلبم را 
آنکه تمام عمرش
تا پایان عمرم،
در خیالم می خرامد و می خرامد!

چه معشوقه بی پروایی!
آنکه ورد سخنش باران
و نقاشی هایش هم‌آغوشی باغ است و جوی‌های پر از شراب انگور
او،
بهارک معشوقه من است!
زنی که یکشب بهاری قرار بود
نرم نرمک برساند مرا به سحر سپید برکه ها!

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۰۸

 

چه زود می گذرد فصل کوتاه عاشقی!
ترسم همه اینست
شکوفا شوند همه گل ها
اردیبهشت قلبم سبز نشود از این باران های بهاری!

چه شب ها،
چه روزهای پریشانی دارد اردیبهشت!

 


دوست دارم تبری بردارم
کناره ی هر  گوشه آسمان را بشکافم
از میان قلب خاکستری ابرها
کمی باران
قسمتی از رنگین کمان
سهم کمی از آسمان را بردارم
دوست دارم نوازش کنم کسی را
زیر برهنگی نور ماه اردیبهشت!

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۴۷


ماه عاشقی 


پیراهنش
 سبز کم رنگ
آستینش 
پر از شکوفه
هر آوای چکاوک می گوید باز:
عشق نام توست!
ماه عاشقی نام توست!
اردیبهشت...

 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۳۰

چون سنگی عاشق

 


دریافت

بر ستیغ صخره، باز بود دستانم

ایستاده بر پیشانی چروک قله تاریخ

انگار هبوط کرده میان اجدام

و چون همیشه نگاهم به آسمان!

چونان سیاه مستان هوشیار،

چشمانم چون دستانم باز 

تو انگار مجسمه ای سنگی

که دوباره گم‌ شده ام در آن جادوی سکوت دشت

در‌گوشم،

هزاران سال نوای اجدادم در خروش 

شنیدم، مجنون می گفت با من:

نام دیگر عشق تاریکست!

 

 

 

 

محو جادوی صدای پرندگان

چه بی خیالی سبکی  احاطه کرده بود تنم را

انگار 

من در هوای  نفس کسی می کشیدم نفس هایم را!

گمشده ای در رقص

نمی دانم چه بود نامش

مثل یک یاس سپید

مثل یک سار عاشق

هوس بغل کردن کسی برای همیشه

عشقی به هماغوشی در چشمانم بود در رقص!

 

 

 

اینگونه که پشتم خمیده، هزاران سال گذشته انگار

هنوز پس از هر باران بر دامنه بینالود،

ابرها 

می تنیدند در هم،

هنوز،

دستی به میان آسمان خیالم 

دستی دیگر خشکیده بر قلبم

آن بالا

همه چیز مبهم بود

/بجز گندمزاری که از خاک، 

هوس پیوستن به اوج آسمان داشت!

عروج از خاک به عرش را تجربه کرده ای؟

 

صخره ها ایستاده در خاک سیاه دامنگیر

دستانشان پر از شعر

بوی بابونه و علف های کوهی

بهار در من به اوج می رسید

بوی شکوفه های بهاری بر مزار گذشتگان 

همیشه می پرسم:

من در عبور از عشق بودم 

یا عشق از من می گریخت؟

 

شیهه اسبی عاشق 

ماغ یک گوزن نر بی تاب 

اینجا 

دیگر صدایی نمی آمد از بی احساس آدمیان

همه چیز به تاخت می رفت و من در سکون

ناگاه زمان ایستاد!

کبوتری نشست برشانه ام و پرسید:

میان این انبوه انبوه سکوت

 این صدای قلب کیست که می پیچد در باد؟

 

می گویند، می شکند آدمی در تنهایی

 چه شد؟

نه جانم بودی!

نه آشنای جانم!

سوسوی آتشی در چشمانم شدی!

 

هزاران سالست،

با غم عشقی 

صخره ایی در باد بودم

دیگر صحبت از وصال نیست، آنگاه که نباید باشی در گذرگاه عاشقی!

اما

 چه شد که سر زدی از بی تابی خواب هایم؟

 

 می گویند، می شکند آدمی در تنهایی

 اما

من به چشمان خود دیدم

به یکشب ویران میشود قلب آدمی در عشق...

 

 

( لطفا نظرات خود را ثبت کنید)

 

 

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۰۹

#راز_باران

همه تلاشم
بیهودگی فرار از تو بود!
تو که تکرار کنان می کشی در من نفس
من در کدامین لحظه
در کدامین شعر
توانسته ام رهایی از تو را ؟

ابعاد شعر من
به پهنای نگاه توست
شعری که خواهد رسید در چشمان تو به ابدیت
شعری که 
کودکی خواهد شد
و در آغوش تو آرام خواهد گرفت روزی!
و من ایمان دارم
به پیامبری دل های ساده!

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۴۱

خیابان
در‌ خیل شکوه باران
چه پرنده ها
که پر می زدند عشق را در آسمان
باران که می آید
می شوم دلتنگ
دلتنگ بوی خاک دشت
دیدن تولد رنگین کمان
و قدم زدن با تو در خیابان

باران آمده تا بشوید دستها را!
باران آمده تا بشوید غم ها را!

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۴ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۴۴

 

اهل بودن

  تو زاده بارانی!
         بارانی که همیشه می شوید تنهایی های مرا.

تو از جنس ابری
     همان ابری که مادر تمام  رنگین کمان هاست!

         تو آبی بلند یک لالایی،
            مثل آوازی که مادر بزرگم، آخر شب ها در چشمان بیخوابم می ریخت!

تو ساده ای
       مثل یک خواب خوش بهاری
        ساده،
           صمیمی،
                  زیبا
                    شک دارم که مثل یک شکوفه،     
                           نکنه تو زاده فروردینی؟!

تو هر که و هر کجا هستی، 
      دلم می گوید، تو اهل بودنی
                              بودن و دیگر هیچ...  
                             

#اشعار ۹۹ #اشعار_فروردین۹۹ #حجت_فرهنگدوست

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۳ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۰۳

بهارک من

در نسیم وزیدن گرفت دوباره نامش
در جویبارها،
عکسی از او  دوباره نمایان
با آن آواز های مستی
روی از عشقِ سرخ
دل از سبزهِ سبز
ای بهارکم
عشق را از که گرفتی جان؟

 

 

مرگ سیاهی را پایان دادی
زمستان را بی اعتبار
جویبار ها را دو باره جان
نام تو را باد هرکجا می برد
تا دورهای دور
عشق و مستی ام فزود از او
ای بهارکم
عشق را از که گرفتی جان؟

 

 

 

دلم گرفته بود از سیاهی های دلتنگی
بر بالای صخره ها
/در آن دورهای دور
ابر بود از پس خورشید
باران می زد بر گونه هایم
حال خوشی داشتم
نه پایم بسته بود در غم روزگار
نه دست در کمندی بجز گیسویت
همه جا
نام تو در باد بود!

 

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۲۲ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۴۵