بهارک
#بهارک
میان خماری شبی تاریک
چون بی تابی یک رود
چون زیبایی یک ماه
میان هوس های پراکنده در نورهای مبهم یک نگاه
ناگاه،
صدایم زدی!
صدایم زدی!
صدایت را می شنیدم من
صدایت را
/حتی در سکوت های ممتد تنهایی
من همیشه
صدایت را می شناسم!
یادم هست،
آن شب شروع پاییز بود
در سکوت نگاهمان،
خوابیده بود پیکر شبِ شهر در پیش پای ما
ماه می دید،
انگار خواب صبح هم‌آغوشی هایش را با سحر
آنشب،
من بودم
تو بودی
هر دو در یک پیراهن سخت
پیراهن که نه،
شاید میان بازوان من!
آن شب،
شروع پاییز بود!
یادت هست چه گفتم در گوشت؟
اگرچه زیبا و پر از رنگست این سرخ و زرد
اگرچه نام دیگر توست، پاییز
من اما می‌خواهم
تو باشی همیشه بهارم!
پاییزان من،
بگذار پاییزی ترین رنگ عشق بگیرد تنم از آغوشت!
حتی در خزان،
بهارکم باش!
ای همیشه با من و بامن
ای زیباترین هدیه پاییزی در من و جانم،
مهر من، ماه من
بهارم،
بهارکم باش!
#حجت_فرهنگدوست
#اشعار_شهریور99
#اشعارسال_۹۹
