عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/Farhang_Art

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

چون نسیمی،
آن دم که گذر کردی،
از گذرگاه اردیبهشت
در خاطر من،
دیگر صدای سوت هیچ قطاری نیست!

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۴:۰۸

حوالی سحر
بر فراز دردی مبهم می گردید حواسم دردهایم
می‌پریدم
چون بی‌پناهی یک قاصدک
از خستگی پشت بامی
به پشت بامی دیگر!

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۱۳

در ذهن کودکی های من،
هنوز مانده در آبی آسمان
یک فوج کبوتر
و
کودکی که دستش به گیسوان پری خوشبخت خوابهایش نمی رسید!

 


تمام عمرم
یقین داشتم روزی به دلی خواهم نشست
در دامان کسی،
گل خواهد داد عاقبت
واژه به واژه عاشقانه های شعرهایم،
کسی
که از سرزمین های سرخ بوسه
کسی که می آید از سرزمین های بهاری انتظار و انتظار
 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۷:۵۳

چون قاصدکی
رها شده در باد،
پس از هزاران سال
از میان رخوت های شبی مهتابی
آن بالاها،
کنار تنهایی های قله
آمدی کنارم نشسته ایی!
چون ابری از جنس بهاران
بر آغوشم نشستی و گریه کردی
اکنون
چگونه می خواهی سبز کنی مرا،
با باران گریه هایت!

 

قاصدکم،
پس از هزاران سال
من تکه سنگی بیجان،
من،
خشکیده در خشکسالی های نبود عشق
اکنون
چگونه می خواهی سبز کنی مرا،
با باران گریه هایت!

 

 

گفتی به من:
نباشد شاید،
برای عشقبازی فرصتی دیگر!
گفتمت:
ماهی مرده در خشکی،
نشود زنده در آب زلال چشمه!
عشقی که می میرد، کجا شود زنده با اشکی؟
و تو
اکنون
چگونه می خواهی سبز کنی مرا،
با باران گریه هایت!

 

 

گاهی، اما
عشق با تلاقی ساده دو نگاه
ساده بگویم:
مرا مگر باز با نوازش های نگاهت زنده کنی!

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۵۱

می آیی و نمی روی
می مانی و جادو می کنی،
بگو به من،
دو جام شراب
دو چشمه نور
دو ماه کامل
بگو به من چه رازی در چشمانت داری؟

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۲۷ فروردين ۰۰ ، ۰۸:۱۲

آواز که می خوانی
دنیای من آغاز می شود
باد می خزد میان فروردین گیسوانت
و هزاران قاصدک
خبرهای خوب باران را به گوش تو زمزمه
آواز که می خوانی
غم می میرد
شادی آغاز می شود.

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۴ فروردين ۰۰ ، ۱۸:۱۴

شعر،
یعنی عروج واژها
آنگاه که از مقابل شرم دیدگانت می‌گریزند!

 

شعر،
یعنی پوشاندن شادی بر اندام بغض
وقتی دیگر توصیفی نمی ماند در قاب واژهای دلتنگی!

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۲۱

هر صبح،
حواسم را با بالهای نسیم می بری
شب،
لا به لای گیسوان باغ می گذاری!
من دلتنگ آغوش توام
می‌دانی؟

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۲ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۲۲

عصر فروردین است،
دل آسمان سیاه از ابرها
در دور دست ها،
در خروش زندگی اند رعد و برق
انگار تمامی ابرهای شهر،
باریدند بر کف کوچه باغهای عشق
وقتی،
وقتی باران نام تو را با آسمان زمزمه می‌کرد!
آنگاه شعر
بوی آتش گرفت،
که چشمان تو را در ردیف قافیه های دلتنگی سرود!

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۲ فروردين ۰۰ ، ۱۰:۵۸

چقدر ناچیز است،
این من بی تو!
چون شکوفه ایی بی هدف
در مسیر تند باد حادثه
می رود و می رود
تا انتهای سقوط
تا پایان بی پایان
چقدر ناچیز است،
این من بی تو!

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۸ فروردين ۰۰ ، ۱۸:۰۶