عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/Farhang_Art

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

بهارک جان

سه شنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۸:۵۵ ق.ظ

تهی تر از همیشه،

پنجره ایی از گرد و غبار

کوله ای پر از شن های بیابان

خانه ایی از خاطرات پژمرده

انگار از نسل روشنی های شب

افسوس که،

فروغ سایه های کاج در درخشش ماه نیستم!

انگار فصل ما نیستی ای «بهارک جان»

که نمی دانی،

دلتنگی انس غریبی دارد با پاییزی که در بهار رخم را زرد کرد!

امشب،

بر جاده شب عاشقان پیدا نبودی!

ندیدن انگار حصار بلند دیدارست....


زمان در کلبه من،

فصل باد و باز هم باد!

انگار دستانم را بسته اند به پنجره های آتشکده یزد

بر آخرین پله کوره های مرده سوزی 

زنده زنده می سوزم و می سازم

کجایی این زندگی پنهانی؟

هستی برای همیشه

بی آنکه کنارم باشی!

زمان، 

/در چشمان من

خسته ی روزهای بلند بیهودگی ها...


بگذار بگویمت،

میان این همه زندگانی

همه کورند

چه بسیار انبوهی که گوش می کنندت اما کرند!

تنها منم که با یادت مست باده و بادم

می دانی؟

می دانی یادت همیشه در خالکوبی های هر روز من 

بازو به بازوی خفته است؟


ای آمده از دورهای دور،

ناخدای کشتی غرور،

بر صحن ساحل خاطراتم

آرام تر قدم بگذار!

بدان با ندیدن

هرگز مدار عشق را نمی توان با سکوت اندازه کرد!

حرفی بزن که از سکوت توست،

اگر اینچنین لرزان است قدم های عشق...


افسوس که عمر به پایان رسید

و نبودم من کنار آرامش نم خورده خاکی که تو را غبار بود!

هرشب می اندیشم به آنکه باید باشد و نیست

خلاصه آنکه:

در من پنجه دلتنگی

می نوازد انگار سیم آخر زندگی را!