باغ بهاری من
جمعه, ۹ فروردين ۱۳۹۸، ۰۳:۰۱ ب.ظ
بجز تو،
من به که باید
بجز تو،
نباید بیاندیشم به کسی دیگر
بجز تو
و روزهایی که در گستردگی عشقت
زیر آفتاب می درخشید
تن های برهنه مان
و نگاه تو
حجم تبدار رازی بزرگ بود:
«چه زود می گذرد زمان با هم بودن ها...»
مگر می شود؟
بجز به تو اندیشیدن، روا نیست
تو،
حد بی نهایت یک پهنه عظیم آرامش
بی تو،
من غمگین ترین مرد شرقی
ساکتم، سرد
سایه ای در میان شبی تاریک
بی تو
تا ابد غمگین بودن روا باشد مرا:
دل من
تا به ابد،
آرامش باغ های بهاری نگاهت را به یاد دارد!
مگر می شود؟
بجز به تو اندیشیدن، روا نیست مرا...
- ۹۸/۰۱/۰۹