عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/Farhang_Art

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

#یار_دیرینه


چون هرشب 

امشب نیز از لب تاقچه می تکانم گرد‌ و غبار دلتنگی خودم را

می خواهم

/به سوی پیشترهای پیش،/

به سوی آغوش خورشیدی نگاهت

بازگردانم عقربه های ساعت را 

می خواهم به شیفتگی های نابالغ عشق

به تو

و به آن روزهای صمیمی بازگردانم جهت نگاه خودم را:

بگذار بگویمت،

 معتاد هوای بارانی عشق و قدمهایمان زیر نم نم باران هستم هنوز...


فراموشت کنم؟

چگونه از من می خواهی؟

چرا نگیرد دلم  از زمانه ای که گرفت از من تو را؟

مگر عاشق باشد دلی 

تا که بفهمد حال پرستوی گمشده ای که گیج است از صدای باران و غمگین از نبود یار دیرین


چرا نگیرم پی تو را از زمانه؟

من که به هوای دیدار تو

می شمردم و می‌شمارم،

لحظه به لحظه قدر ثانیه های دیدار را

بگذار بگویمت:

از هر غزل که در گوشم خواندی بپرس

تا بشنوی

سالهاست که در رگ‌ ها من

جریان شعر گونه بوسه های داغ تو هنوز جاریست!

 

#حجت_فرهنگدوست 

۵اسفند۹۶


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۷ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۰۳

بر دل پیر گرفته 

برصحن جوانی تمام دلتنگی هایم

از زبان برگ به برگ غبار آلود باغ پیر چشمانم

باریده چه زیبا بارانی دیشب!


یادم آمد که می‌گفتی 

/رقص کنان

میان حوضچه های پر از ابر و انوار آفتاب/

ببین چه صدای آشنایی دارد باران!


چون آهویی مست،

مرا ساعت ها

به کوچه خواهد کشاند باز این باران؟

اکنون که باران در بزرگراه رگ هایم

تو را می طلبند

اکنون که باید کوچه ها نگاهت را زیر باران رفت

سنگ صبور من به کجایی اکنون؟

باران ببار 

ببار که ندارم سراغ صدایی خوشتر از نفیر گرم تو!



بارانم و باز

دلم نبض صدای تو را می خواهد

دلتنگم و

دلم کمی با تو

باز هوای تو را می خواهد!



یادت نیست؟

یادت نیست از رقص گیسوان گندمیت میان غزل های آغوش بازوانم؟

به یادت نمانده

صحبت شمعدانی های لب پنجره اسفند مادر بزرگ قصه ها؟

چه سخت است مرا

که میان رگبار مکرر روزهای سخت

غایبند آن همه مریمی لب تاقچه آرزوها...



بارانم و باز

دلم نبض صدای تو را می خواهد

دلتنگم و

دلم کمی با تو

باز هوای تو را می خواهد!


چون فروغکی که هر صبح

از میان کومه کومه ابر و مه 

چون خورشید می کند شعر های مرا سلام:

ای سفر کرده ازمن

نام دیگر تو خورشید بود!


 ازمیان آن همه تردید،

دیگر هیچ چیز جز صدا نمانده برایم

هیچ!

چه کنم

/چون پیچکی که ندارد گریز/

 بسته پایم در خاطرات تو....


#حجت_فرهنگدوست

یکم اسفند ۹۶

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ اسفند ۹۶ ، ۱۰:۱۴


#باغ_شراب

چه دوری سختی

 پهنای هزاران هزار فصل بی باران عبوس

به کوتاهی فرصت جاری شدن آوای پرستو در کالبد نسیم صبحگاهی

به هزاران آوای گلسنگ های کوههای هزار مسجد

به دلتنگی شقایق ها دره های بینالود

قسم به روی ماهت!

عجیب دلم امشب هوای آغوش تو دارد!


با توام

با تو که با قمری دلم به قهر نشسته ای

چه دوری سختی

گویی ماهها فاصله افتاده

 میان باران چشمان من و لبان خشک تو

چه دوری سختی!


تمام ماجرا به همین سادگیست:

پیکی از شعر هایم 

کمی شراب از اشکهایم

همه را ریخته ام به پای چنار پیر باغ

صبحی که مه فراگیرد باغ را

شاید کبوتری مست شود از هماغوشی صبح و باد

ببرد سلام مرا به آغوش تو

تو ای دور دور از‌من

تا بدانی

دلتنگی ام سخت تر می‌شود

اگر بارانی ببارد و تو نباشی قدم به قدم کوچه ها را با من....


#حجت_فرهنگدوست

29 بهمن1396


#زیبای_من


باد می‌وزد بر دشت

کنار برکه 

ایستاده در سکوت، 

قامت چند سپیدار 

و ماهی که می‌درخشد در آسمان

من تمام مسلسل ها را زیر خاک پنهان کرده ام

چند سیب سرخ برایت از آسمان خریده

عزیزم!

به پاس آمدنت،

انبوهی از مریمی ها را به شال ابرها سنجاق خواهم کرد!


بر روی این بوم

تصویر زلالی در ذهن من از توست:

گل های روسریت را تکان بده تا نقاشی امشبم زیباتر شود!


#حجت_فرهنگدوست 

#بهمن۹۶


#دلخوشی


دور از چشم دیگران

آرام آرام

زیر پوست تنم

تو را

در پژواک های قلبم پنهات می‌کنم!


هرشب

/کنار حواس گوش هایم/

 شعر هایت رامی خوانی

شاید 

شبیه دزدی خوشبخت

تمام شب 

به غنیمتی که از این دنیا دارم می اندیشم...


#حجت_فرهنگدوست 

#خرداد۹۶ 

@HojjatFarhang

  • موافقین ۰ مخالفین ۱
  • ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۱۱

#تو_از_منی


چون تکرار آوای آونگ لحظه ها

گذشت بر من

/من بی تو/

عصری دیگر...


گذشت

بر پشت خمیده شعرهایم

یکی دیگر از روزهای عمر

روزی که می توانست با تو 

/در جوار آفتاب/

باشد!

  • موافقین ۰ مخالفین ۱
  • ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۰۸

#برای_صلح
#برای_ستارههای_پرپر_شده_کابل
#افغانستان


نام تو چیست؟

از تپش سوزان عشق

از تکرار یک واژه پرسیدم:

دوستی!


خسته از نفیر نفرت

کنار صلح شب کابل

هنوز بوی خون تازه است اما...


 شبیست رویایی

و من از عشق تو مدهوشم

رویا از تو

من در پایین دست خیالت

با یادت هماغوشم...

  • موافقین ۰ مخالفین ۱
  • ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۰۴

#ماندگار

آمده بودم
بی خبر
آزاد
آمده بود بگذرم .....

آمدی
آرام آرم از کناره های زندگی
چون ماهی خواب هایم شدی
چون سقوط کرده تو شدم
چون بی خویشتنم کردی
کجا می رود دیگر این تن رها شده در آغوش رهگذر تنت؟
  • موافقین ۰ مخالفین ۱
  • ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۴۲

#برای_تو

از تو گریزم نیست
تو را از من چه فرار؟

عشق
چه بهتان باشد
یا رسالت
بیگناهم!
ای ظلم شیرین
مرا تو با فرازهای نگاهت آشنا کردی!

  • موافقین ۰ مخالفین ۱
  • ۲۲ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۰۵

#مسافردلتنگ

به سوی بوشهر
هواپیما
یال های آسمان را می شکافت
یادت هست می گفتم:
«چشم سیاه داری قربانت شوم من؟»


زیر پایم
تن صبور کویر طبس
در آغوش رگه هایی از نمک می درخشید:
کویر در شعر های من همیشه نفس می کشد!
«خانه کجا داری مهمانت شوم من؟»

تا تکامل مرگ غروب
شب پر ستاره کویر فرصت حضور نمی یافت
در شرق دور
«زهره» خودش را به آغوش شب می کشید
حوالی آسمان یزد
آسمان پر از دانه های  نور شد
از خودم پرسیدم:
دلتنگی نام کدام مشربه حیات است در آسمان؟

  • موافقین ۰ مخالفین ۱
  • ۱۴ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۰۲