امید
جمعه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۸، ۰۷:۵۴ ب.ظ
یک به یک
خانه ها می افتند در سیل
زنی
گل های امیدش را می دوزد به گوشه روسری اش
دستانش رو به به آسمان
و می درخشند چشمانش هنوز،
از عشق شب پیشین!
اگر چه سیل
عطر گیسوانش را می برد با خود
اما مانده کمی در بازوانش امید
درشب تنهایی
باد زوزه می کشد مرگ را
درختان
یکی یکی می افتند در سیلاب
امشب
تمامی آرزوهای زنی
می رود به سوی ابرهای سیاه!
امشب،
یک به یک
خانه ها می افتند در سیل
و زنی با تمامی گل های روسری اش
دیگر فردا را نخواهد دید...
جمعه ۱۶ فروردین ۹۸
- ۹۸/۰۱/۱۶