اگر بارانی بارید
چهارشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۵۸ ب.ظ
#صبح_سفر
#سفرنامه
#از_نور_تا_نور
حوالی شب است، جاده در باران و مه گم شده، انگار ریسمانی از باران زمین را به آسمان چسبانده،اینجا «کنار تخته» حوالی بوشهر است. بر روی نقشه بر گرماگرم زمین ساحل، تن شهری داغ و آغوش ساحلی رخوت انگیز ما را به خود می خواند، اما در چند قدمی بوشهر، اینجا، «کنار تخته» بر فراز ارتفاعات است. جاده بیش از حد شلوغ همه عابران شهر نرگس مخمور، شیراز از این مسیر می گذرند.
عصر امروز، نرسیده به کنار تخته، تصادفی باعث مسدود شدند جاده شده و من از فرصت استفاده می کنم و سری به دشت های پر از شقایق حاشیه جاده می زنم. دشت انگار قالی قرمزی از سبزینه و قرمزی شقایق هاست. هر چند یکبار، انبوهی از چکاوک های بی قرار شیه کشان در آسمان جولان می دهد، از یک سو ماه کم کم بالا می آید و آنسوی دیگر خورشید در آغوش زمین، تن به رخوت شب می دهد،بارانی که بر صحرا باریده، دور از همهه و غرش ماشین ها، به فاصله کمی این دشت است که هنوز پر از زندگیست.
برفراز تپه رو به رو، چوپانی فارغ از دنیای ماشین،و آدم های خسته، نی لبکی بر لب، باران و زندگی را به هم می دوزد. گوسفند هایش یکی یکی پای تپه کنارش آرام می گیرند، انگار دنیا در اینجا جوری دیگریست
چه زندگی شیرینی داشتند اجداد ما...
اگر بارانی بارید
چتری برندار
من گونه هایت را خیس می خواهم
اگر بارانی بارید
رنگین کمانی شروع به آغازیدن نمود
من رنگ چشمانت را به رنگین کمان قرض خواهم داد
اگر بارانی بارید
پرستویی سراغت از باد گرفت!
دستانت را به باد هدیه کن
من دستان باد را بوسه خواهم داد..
فروردین 95
در مسیر سرزمین نور
#حجت_فرهنگدوست
#سفرنامه
#از_نور_تا_نور
حوالی شب است، جاده در باران و مه گم شده، انگار ریسمانی از باران زمین را به آسمان چسبانده،اینجا «کنار تخته» حوالی بوشهر است. بر روی نقشه بر گرماگرم زمین ساحل، تن شهری داغ و آغوش ساحلی رخوت انگیز ما را به خود می خواند، اما در چند قدمی بوشهر، اینجا، «کنار تخته» بر فراز ارتفاعات است. جاده بیش از حد شلوغ همه عابران شهر نرگس مخمور، شیراز از این مسیر می گذرند.
عصر امروز، نرسیده به کنار تخته، تصادفی باعث مسدود شدند جاده شده و من از فرصت استفاده می کنم و سری به دشت های پر از شقایق حاشیه جاده می زنم. دشت انگار قالی قرمزی از سبزینه و قرمزی شقایق هاست. هر چند یکبار، انبوهی از چکاوک های بی قرار شیه کشان در آسمان جولان می دهد، از یک سو ماه کم کم بالا می آید و آنسوی دیگر خورشید در آغوش زمین، تن به رخوت شب می دهد،بارانی که بر صحرا باریده، دور از همهه و غرش ماشین ها، به فاصله کمی این دشت است که هنوز پر از زندگیست.
برفراز تپه رو به رو، چوپانی فارغ از دنیای ماشین،و آدم های خسته، نی لبکی بر لب، باران و زندگی را به هم می دوزد. گوسفند هایش یکی یکی پای تپه کنارش آرام می گیرند، انگار دنیا در اینجا جوری دیگریست
چه زندگی شیرینی داشتند اجداد ما...
اگر بارانی بارید
چتری برندار
من گونه هایت را خیس می خواهم
اگر بارانی بارید
رنگین کمانی شروع به آغازیدن نمود
من رنگ چشمانت را به رنگین کمان قرض خواهم داد
اگر بارانی بارید
پرستویی سراغت از باد گرفت!
دستانت را به باد هدیه کن
من دستان باد را بوسه خواهم داد..
فروردین 95
در مسیر سرزمین نور
#حجت_فرهنگدوست