آشنایی
می شنوم،
کوچه به کوچه،
طنین قدم های تو را
نازک و نرم!
ترانه گام هایت در گوشم چه بس آشناست!
بر چهارگوشه قلبم،
کنار هر پنجره
روزی هزاران شمعدانی خواهم گذاشت،
بیا،
بازهم بیا،
به کوچه های قلب من بیا،
رنگ چشمانت ریخته در شب رنگین خوابم،
بیا و باز هم بیا
می شناسم،
طنین قدم های تو را
صدایی که چه بس آشناست!
می شنوم و می شنوم
زمزمه صدای تو، شعری است لطیف
نمی دانی،
چه ترنمی دارد این آواز گام هایت!
می شناسم،
نازک و نرم!
ترانه گام هایت در گوشم چه بس آشناست!
نه اینکه دلم گرفته است از دیگران،
نه تو باور نکن که این دلتنگی نیست از آن تو!
تو برو!
و برو باز!
بی نگاهی بر خاطراتمان
برو بی آنکه دلتنگ شوی دستانم را
اما گاه به گاهی گام هایت را گذر بده از خواب های من،
می شناسم،
نازک و نرم!
ترانه گام هایت در گوشم چه بس آشناست!
سالهاست،
چه بی خوابم من،
هر شب حوالی سحر،
دلم یک گوید می آیی تو،
می شنوم و می شنوم
زمزمه صدای تو، شعری است لطیف
نمی دانی،
چه ترنمی دارد این آواز گام هایت!
می شناسم،
نازک و نرم!
ترانه گام هایت در گوشم چه بس آشناست!
بی تو، اگرچه
در گذر است این دنیا من،
اما....
#دی_1401
#حجت_فرهنگدوست
- ۰۱/۱۱/۰۲