زمان چه کوتاه است!
بیرون می زنم از قفس ساعت ها
می پیمایم متن خالی سکوت،
این همه خلوت جاده ها را
من یادها را هنوز نکرده ام فراموش!
می دانم
آری می دانم،
زمان چه کوتاه است!
پس می روم و میروم
باید دوباره سرشار همه خاطره ها شوم!
زیر لبانم،
طعم گس خاک سفر
بر پشتم،
انبوهی از سنگینیخاطرات
آری می دانم:
برای اندکی به هم رسیدن
زمان چه کوتاه است!
خسته از تکرار های بیهوده زمان
باید خارج شد از کادر های تکراری هر روز
باید،
کمی دست خودم را بگیرم
دیگر باید آشتی کنم با خودم
میدانم
آری میدانم،
زمان چه کوتاه است!
باید کمی حس تازه سفر به خستگی پاهایم هدیه دهم...
چه کنم؟
هنوز دوست دارم چهره سنگی بی رحم تو را
بیا خارج شویم از وسعت تنگ دید مردمان
بیا،
راس ساعت های دلتنگی
/بر مدار جاده سپید رویاها
سفری به اعماق سبک همآغوشی
ما،
/برهنه تر از روز اول آفرینش
بی خیال گناه تمرد از فرمان خدایان آسمانی
در این کمبود منابع «لختی برای خود زیستن»
بیا هر شب خسته از تکرار های همیشگی
با کمی توشه عاشقی
به دیدار آغوش هم برویم!
زمان چه کوتاه است!
بیا به جای فروش ارزان زندگی
کمی برای خودمان لبخند
اندکی سرشار از حس بوسه شدن
میدانم
آری می دانم
زمان چه کوتاه است!
بیا کمی برای خودمان وقت «عاشقی محض» را تمدید کنیم!
زمان چه کوتاه است!
می ترسم تمام شوم بی تو!
می ترسم من از جاده های بی انتهای نرسیدن؛
زمان چه کوتاه است!
می ترسم تمام شود
چه زود،
مهلت ارسال بسته «چقدر دوستت دارم!»
#حجت_فرهنگدوست
#آذر۱۴۰۰
- ۰۰/۰۹/۲۰