عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/Farhang_Art

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

با من باش

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۰، ۱۲:۰۶ ب.ظ

با من باش

دم صبح بود
در گوشم،
صدای چند پرنده سحرخیز عاشق
نم بارانی بود و ستردن چند قطره شبنم
بر روی بال سحر
در انتهای سپیدگونه آسمان
ابهت قله ای بی حد زیبا،
همانجا که قتلگاه ماه بود
و شاید زاینده داغی تن سوزان خورشید،
کجای دنیای توام،
دنیای تو کجا دنیای من؟

 

دم صبح بود
من در کنار چند بوته آتش
ذغال های برانگیخته سرخ
/بر جای مانده از هماغوشی سوزان چوب و آتش
گاه گاهی،
باید دل را سپرد به افکار خیس یک تن تبدار
به گره زدن دست و گیسوان
به نگاه خیره میان دو چشم سنگی بی رحم پر از غرور
و تا به صبح،
بیداری ماه را در گوش شب شعر کرد!

 

 

دم صبح بود،
اینجا،
نسیمی است که می ریخت بر شانه ام عطر رونده بوته های نارس گون ها را
من تنهایی یک بوته می مانم
که هر روز داس باران دیدار می خواهد
و دلتنگ نوازش دستانی است که بوی مهربانی می دهد
این آیا یک آروزی محال است؟

با من باش!
حرف بزن با شنوایی نارس دشت ها
با هجوم کوچ عشایری قاصدک های بهاری
بر تن من سبز کن،
علف های یکدست و انبوه کوههای «هزار مسجد»
بگذار بشنوم تکلم یک سنگ فرو افتاده از دامن صخره با چشمه را
ببر مرا، به جادوی ادارک محض خزیدن در آب چشمه:
«یادم می آید،
صبحی زود، برهنه وار به رودهای خطه عشق سپردیم تن های بی قرار را...»

روزگارانی،
فرصت کوتاه شبی را به انتها نخواهیم رساند!

 

با من باش،
با من حرفی ساده،
با من از ماندن ها بگو،
زندگی کوتاه تر است از آنچه که می پنداریم،
بیا لباس سخت غرور را بیرون کنیم از تن های خسته
بیا
میان چمن های شهوت انگیز صبح دشتی فرح‌ بخش
تا به ابد
در آغوش هم
گره خورده ی دستان هم باشیم!
بیا ساده باشیم،
ساده چون جمع دو یک تنها
می هراسم من از تقسیم های متوالی زندگی
با من باش،
با من حرفی ساده،
با من از ماندن ها بگو...

#حجت_فرهنگدوست
#اشعار_خرداد۱۴۰۰