اسیر
جمعه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۹، ۰۳:۰۲ ب.ظ
چون سرگردانی ماهی های حوض
می چرخند ستاره ها،
امشب،
میان حجره های شب های صاف
چون این ستاره های سرگردان،
دلم چه گرفته ای ماهی قرمز کوچکم...
در دل هر آدمی
داستان ناگفته ای است که مه پوشانده آن را
اما در دل هر مردی،
شاید عشقی نهفته باشد،
مثل کبوتری بی کس در آبی آسمان
یا مثل صخره ایی،
که در شستشوی دست باد و معجزه باران
تنهایی هرگز رها نخواهد کرد او را...
پس از سالهای دوری
آمده ای به دنبال عشق قدیم ای دل کوچک من؟
نمیدانی،
من اهل کشور های آزاد عشق بودم، روزگاری؟
یک شب
کسی برایم یک تنگ بلوری کوچک
با ماهی قرمز آورد
و اینگونه من را اسیر کرد عشق.
- ۹۹/۱۲/۱۵