چه بود نام گداخته ی آن فصل؟
وقتی در گوشه ای از ارغوانی باغ
به قناعت سکوت
به دستهایم گفتی
تو را دوست دارم
- ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۴۵
چه بود نام گداخته ی آن فصل؟
وقتی در گوشه ای از ارغوانی باغ
به قناعت سکوت
به دستهایم گفتی
تو را دوست دارم
تو از قبیله صبحی
از خویشاوندان شعر های زود رس سیستان
گام های دل انگیزی دارد
دکمه های صبور پیراهنت
تو را که دیدم، انگار تن دریا را دیدم
چه بساط دل انگیزی دارد شعرهایم
وقتی هزار پرنده دریایی
در نخلستان های دستان تو بخواب رفته
تو از قبیله صبحی
از سرزمین های چسبیده به گلوی دریا
پیراهن رنگارنگ تو
ساتنی از شعرهای تفتان
تو را که می بینم
انگار که چکاوکی را،
رو به دریا به بند کشیده اند
ای گرمتر از تلاوت معصومانه خورشید
دختر صدوبیست روز، روزهای داغ
مرا به خیمه بادهای موسمی
به تیغ شن های شعر اندود
به بساط دل انگیز بازارهای ماهی
مرا به خودِ خودت دعوت کن
از تو دلگرم می شوم به حنجره های شعر زندگی
در ابتدای همین صبح
از زیر گیسوانت
بیرون بکش خورشید را
من خویشاوندی از دردهای توام
به زمزمه ی لحظه های خوب تو آمده ام
تو را به کم آبی گرفته اند
از تشنگی تو
هزار کوه برفی در خواب سیستان گریستند
بساط اندوه را جمع کن
تو از قبیله صبحی
از سرزمین های چسبیده به گلوی دریا
ح.فرهنگ
شهریور۹۴
شیار های بسیاری،
در روح من دیده می شود
معدنی گم شده
با ظهور رگه هایی از حسادت های عمیقم
تازیانه قطار
سوت ایستگاه
وحشت ریل
گام های آغاز سفر،
هجرت،
زندگی، ترنی که دیگر نخواهد آمد
تو اگر نخواهی
باز نخواهم گشت به دیارم
می مانم همانجا
می مانم، میان تمامی اجساد گام هایی که مرا بردند
مسافر!
به کدامین سو ؟
گریزان کدامین یاد؟
در نهان است، راز مهتاب گونه تمام جاده ها
شعرهایت بر پشت
پشتت بر ستون های مهربان خاک و باد
باد در هوس بوسیدن لبان شالیزار