- ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۵
پرم از شب
در انبوه خنیانگری نمک
همه نفس هایم خس خس باد
در من می خواند
هزار ستاره دوردست شب
اندوه تک نفس های آخر یک دریاچه
کف دستی از آب و امید
تصوف در سالهای خلفای عباسی به بیشترین حد خود در اعتبار می رسد، در حقیقت دراویش زندگی ساده خود را نوعی مبارزه با تجمل گرایی عباسی می دانستند. یکی از بزرگ ترین مشاهیر تصوف جنید بغدادی است.
درباره شیخ جنید:
شیخ ابوالقاسم جُنَید بغدادی، صوفی مشهور معروف به سید الطایفه، پدرش محمد بن جنید قوایری بغدادی بود.
شیخ ابوالقاسم، در زمانی که صوفیان در نیمه دوم قرن سوم بیشتر در بغداد زندگی میکردند، او از معروفترین آنها و از مشایخ صوفیان بود و سری سقطی دایی او بود. اصلیت او از نهاوند در ایران است ولی در بغداد زندگی میکرد. او زاهدی عابد و عارفی واصل بود و چون زیاد اهل سفر نبود مریدان و شاگردان از جاهای دیگر به دیدار او به بغداد میآمدند. پس از اواسط قرن سوم که ارتباط اهل سلوک با هم بیشتر شد تعالیم جنید بغدادی و ابوبکر شبلی به شهرهای دیگر نفوذ کرد و چون جنید تقریباً در راس صوفیه قرار دارد بسیاری از صوفیان بعد از او طریقه خود را منسوب به او میدانند.
جنید به روایتی پیرو سفیان ثوری بود و بر مذهب او تفقه میکرد و ابن سریج نیز مرید و پیرو جنید بود. کرامات او بسیار زیاد است و نزد صوفیه از مقبولیت زیادی برخوردار است.
جنید در زمان خود با فِرق صوفیه و متفکران مذهبی از هر گوشه و کنار آشنا بود و با آنها تماس داشت و هرچه از سخنان آنان مقبول او بود در نوشتهها و سخنانش منعکس نمود و با ترتیب قابل استفادهای آنها را رواج داد. او نخستین کسی بود که تصوف را مقبول اهل شریعت گردانید. سخنان گزاف و طامات صوفیه را کنار زد و اصول آنها را حفظ نمود و بدین سبب او را «شیخ الطایفه» گفتند. حتی محافظه کاران ضد صوفی مانند ابن تیمیه و ابن قیّم از وی حساب میبردند و از طریقت او تعریف میکردند.… او با وجودی که احساس عمیق و بینش ژرفی داشت که ویژه بسیاری از مشایخ بزرگ ایرانی بود، در عین حال انضباط تربیت عربی را هم داشت و در حقیقت وارث دو فرهنگ بود. بطور خلاصه هم استاد خوبی بود و هم دوست مهربانی.
نکته مهم:
بررسی تصوف در اسلام نشان می دهد که خود دراویش و تعدد سلسله های آنها نوعی جناح بندی و فرقه گرایی را توجیه می کند
در تصوف خرقه پوشی وساده زیستی بیش از حد توصیه می شود.
تکیه دراویش بانه شاخه علیه قادریه
آقای سید یحیی حسینی قطب اعظم طریقت علیه قادریه بانه .
این طریقت نسب خود را به اما حسین و در نهایت به امام علی می رسانند ، اما بنا به ظاهر احکامشان بر اساس حنبلی وشافعی است.
قطب اعظم بسیار مهریان بود و به تمامی سوال های من پاسخ دادند.
او دلیل اصلی جنگهای خاورمیانه ،اختلاف فرق مسلمان، را دور شدن از ساده زیستی می داند.ثروت و قدرت را دو محور اصلی فساد می داند.
سالها پیش مردی از گیلان به عراق رفت که سرآغاز مکتب عرفانی- دراویش می شود. عبدالقادر گیلانی که اکنون در بغداد مدفون است ، قطب اعظم ، قوس بزرگ اکثر طریقت های تصوف اهل تسنن و بخصوص مکتب قادریه است. سالها بود که در باره گیلانی و اینکه چگونه می توان باور کرد یکی ایرانی می تواند اینگونه در تصوف پیش روی کند که اعراب او را قطب عرفان بدانند تحقیق کردم.
تصوف قادریه علیه کسنزن ( از القاب درویشی است مثل ، افتاده ، بیچاره، ویرانی ، درپایش القاب خاکی برای خود انتخاب می کردند، کس نزن اسم یک روستای در کردستان است) نسب خوددرا امام علی می رسانند، و قادر گیلانی را قوس اعظم می دانند.
دیروز در بانه ملاقاتی با سید یحیی حسینی ، خلیفه وقت قادریه بانه داشتم. ادامه دارد
می خواند باران
می وزد شهاب
امشب
با گندمی صحبت می کردم
ساکن ابرهای آبی
گیج دو حادثه بودیم/من و گندم
وسعت شب مردادی تولدت
چیدن کمی تمشک از شب ستارگان هوس
چه شباهتی دارید
هر دو وسیع!
هردو مرموز!
مردادی ها شلوغی سکوتند
نباید گذشت انگار از حادثه مرداد/گندم می گفت.
دروغ نبود
آنچه بین ما بود
کی شوند دچار شومی تردید سر انگشتانم؟
هیچ آوازی از با تو بودن نخواهد پژمرد
لمس تو، سپدی حریر ابر
پرواز ما
پنهان از چشم اساطیر ماند
در جنون چشمان غروب،
رها باید کرد
تن
دل
دست را...
دروغ نبود
آنچه بین ما بود
جادوگران
تردید ریگزارهای عشقند
لحظه ها را درنگ جایز نیست
نفس آغاز کن در آغوشم
درنگ کن در من
یک عمر
یک زندگی
زندگی کمبود همیشه هاست
اکنون که باغ چشمان ما آبی تر از دریاست
قایقت دستانت را پاروی چشمانم کن
مرز فرداها نامشخص است
خود را به واژگان آب
سفر به مقصد من آغاز کن...
دروغ نبود
آنچه بین ما بود
پیچ گذر نفس هایت
هر شب از کوچه انتظار چشمانم می گذرد..
۲۶مرداد۹۴
ارتفاعات بانه
چند نکته
۱_
سه سال پیش در مرز صفر ایران و عراق با یک خانواده عشایر آشنا شدیم ، اهل نودشه، آن زمان سونا دختری بود کلاس سوم راهنمایی ، امسال دوباره بصورت اتفاقی باز در مسیر ما قرار گرفتند، سونا خیلی خوشحال شد و شعری که سه سال پیش گفته بودم را در برابر اعضای گروه خواند.. کوه به کوه نمی رسد و آدم ...
۲_
کردها خیلی شادند، کمتر کسی راضی به شنیدن موسیقی های غمگین می شود،تنها یک کرد است که می تواند تمام شیشه های ماشین را پایین بدهد و سه سه نیمه شب با آخرین حد صدای ضبط ماشینش یک ترانه کردی گوش کند...، جالب این است که راننده خودش است و خودش،،، بقیه مردم هم عادت کردند..
۳_
ازدواج های فامیلی وحشتناک ...
۴-
جاده های کردستان فاجعه اند...رانندگی وحشتناک، راهنما کاربرد ندارد ، خونسرد باید بود..
۵_
هر چند ساعت یکبار اذان ، و نماز.. خدایش مسلمانی اهل تسنن هم سخت است.. ما که انصراف دادیم، امید به خدا ترم بعد پیش نیاز بر می داریم...
۶_ اکثر شب ها و بخصوص ایام تعطیل تمامی پارکها پر از خانوداه ها می شود، صدای وحشتناک موسیقی با صدای بلند، گاهی چند ترانه با هم در گوشت مخلوط می شود،یکیاز لیلا می خوانه یکی تز سونیا دیگری از ... جای شهین ما خالی...
خلاصه آشوبی از موسیقی ، گاز دادن وحشتناک موتور و ماشین با دود قلیان صدای خنده های بلند .. خلاصه خوشند دیگر...
۷- اگر دعوای اتفاق بیفتد،یکی از قلمچاق های خانواده طرف را می گیرد، مابقی اعضای خانواده به صورت گروهی به انجام خدمات می پردازند، در این بین بانوان نقش پررنگی داشته و همه جور اعم از زبانی و دمپایی و.. به کمک می پردازند، از همه مصمم تر پیر زنها های فامیل هستند که نقاط ضعف بیشتری را شگرد دارند و مابقی ماجرا...