عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست

شعر، مقاله، پژوهش، طنز

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/Farhang_Art

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

بهارکم

پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۰۸ ق.ظ

بهار
نام دیگر توست!
زنی که دامن بلندی دارد از هزاران بوسه ی بهاری
و دستانش از جنس درختان سپید توت!
چگونه به عشق من می خندی؟
تو عاشق نبودی که ببینی چگونه
میان یاس های زرد
به سخره می گیرد قلبم را 
آنکه تمام عمرش
تا پایان عمرم،
در خیالم می خرامد و می خرامد!

چه معشوقه بی پروایی!
آنکه ورد سخنش باران
و نقاشی هایش هم‌آغوشی باغ است و جوی‌های پر از شراب انگور
او،
بهارک معشوقه من است!
زنی که یکشب بهاری قرار بود
نرم نرمک برساند مرا به سحر سپید برکه ها!

به جستجویش،

هرشب 
آغوش خیالش را بغل می کنم
می شوم ذره ذره در اشکهایم غرق
به یاد هر گل سرخ نگاهش
گونه هایم را به حسرت اتفاقی دیدار سرخ می کنم!
می پرسی چرا زردی و زار؟
چه می دانی تو 
از این که دشمن من،
 معشوقه من است!

بهارکم،
کجایی؟
کجایی که می ترسم من از نزدیک های نزدیک اما دور!
می ترسم من، می ترسم!


عمرم شدی 
و عمرم شد به خیال تو سپری!
کسی باید بگوید مرا،
چگونه 
تن پوش خیالی یادها را باید فراموش کرد؟
چگونه در ظهر روشن عشق
شمع بی نور انکار،  نور دارد؟

بهارکم،
کجایی؟
کجایی که می ترسم من از نزدیک های نزدیک اما دور!
می ترسم من، می ترسم!


چه سخت،
 گاهی باید اما
پاک کرد حافظه را از آنکس که قرار بود باشد و نیست!
مثل برفی که در چله داغ قلبی 
آب شد و رفت و انگار هیچگاه نبود و نیست!

معشوقه من،
کسی که قرار بود باشد، و نیست!
و اکنون در این بهار بی تو،
سردم است، سرد!
سرد است انگار تا ابد!

بکشان به سمت آمدنت خیالم را
پوچی مشت تقدیرم نباش!
بخشایش بهاری یقه ات را بازکن
می ترسم از شبهای تاریک
برای روشنایی چشمان منتظرم،
ستاره های شب چشمانت را  بیاور
عطش مرا سیراب کن با شراب صدایت
بر قلبم ننویس حروف زشت رفتن را!

بهارکم،کجایی؟
گفتمش کجایی
گفت آنجایی که نیست جایی!
و بار دیگر پرسیدم
کجاست همان جایی که نیست جایی؟
بهارکم،
هر کجا هستی باش
اما نه بی خبر از من!
 که می ترسم من از جدایی ،
 از تنهایی...